آیساآیسا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره

❤❤آیسا، طلایی موهایت گندم زار من❤❤

این روزهای من و آیسا♥♥♥

سلام عشق کوچولوی مامان...   1-کی خوده نَنگونه من... ساعت 1 بامداد دارم برات قصه میگم دستام تو موهای گندمیت که حالا پررنگ تر شده  تاب میخوره و من عشق میکنم از ناز کردنت ... مامان پامو بِخالون...مامان  ایدالو بِخالون.. باشه مامانی و قصه شنگول و منگول رو تعریف میکنم سعی میکنم مثل شبای قبل باشه -که اگه یه جارو کم یا زیاد بگم فوری بهم یاداوری میکنی- کدوی قل قله زن و میرسم به یکی از داستانهایی که کتابشو داری .چشمات کم کم دان میرن به خواب ناز خوب خدا رو شکر دختر خوابید  تا قصه رو شروع میکنم چشمات باز میشه ... مامان صبر کن برم کتابشو بیارم...     ساعت 2 هنوز نخوا...
19 بهمن 1393

مامان صیدا چی بود!!!؟؟؟؟

چند وقتی هست درگیر این قضیه هستم با شوما... داریم نقاشی میکشیم من و شما... مامان صیدا چیه؟ من:هیچی مامان صدای باده آیسا:مامان من میترسم من:از چی مامان و من عاجز که شکل باد رو چطوری واست بکشم که ازش نترسی یه نقاشی فصل برات کشیدم میبرمت کنار اون نقاشی و برات فصل پاییز رو توضیح میدم و شما میگی مامان باد ترس نداره و دوباره صدای باد..مامان من میترشم منو بَ بَل کن داریم با هم خاله بازی میکنیم تو اتاقت... آیسا صیدا چیه مامان؟؟؟ من:مامان جون صدا مامان ماهان(آشپزخونه واحد بغلی تو اتاق خواب شماست)داره ظرف میشوره آیسا:مامان من میترسم به مامان ماهان بگو ظرف نشوره و من مثل مامانای روشنفکر در خونه همسایه رو زدم و آیسا رو دادم که...
7 بهمن 1393

27 ماهگی ماه کوچولو

سلام دختر قشنگم  روزهای زمستونیت قشنگ و دلچسب بابت  تاخیر پیش اومده شرمنده که خیلی دیر اومدم  میدونم و توی این مدت هر چیزی که به شما مربوط باشه رنگ و بوی جدیدی گرفته پس زندگی من و بابا هم رنگ بوی جدیدی گرفته چون همه زندگی من  و بابا شمایید... عشق کوچولوی من  باید بگم اونقدر شیرین زبونی میکنی که همش میگم کاش میشد دوربین روبگیرم دستم و فقط از لحظات شما  فیلم بگیرم دختر نازم  اونقدر بامزه کلمات رو ادا میکنی که باور کن اکثر مواقع بابا جی خودشو میزنه میگه نمیدونم آیسارو که بزنم چند تا شعر بلدی جوجه طلایی ،آقاپلیسه،توحوض خونه ما،و یه دختر دارم رو که کامل و البته تمام این شعرهارو کامل میخونی ...
4 بهمن 1393
1